Tuesday, December 18, 2012

خ واو الف ه ر

١- مي داني؟ فقط تو مي تواني، فقط تو بلدي براي من باشي. اين جا هيچ كس براي هيچ كس نيست. نه من براي كسي هستم و نه كسي براي من هست."براي كسي بودن" كه مي داني يعني چه؟ يعني همان كه ما براي هم. خودم و خودت. بيا باشيم پس. بيا بمانيم. بيا مراقب باشيم همين يك سنگر را از دست ندهيم كه گلوله هاي تنهايي را بدجور به سمتمان نشانه رفته اند. دستمان هم كه به هم نرسد دلمان كه ... 

٢- سه تا از چهار تا را آ+ گرفتم. چهار ماه عمر را با چهار دقيقه خوشحالي عوض كردم. اما نه. اين طورهام نيست. فكر مي كني حالا اگر سنگ پشت نشده بودم و سرم ماه تا ماه توي خانه سنگي خودم نبود توي اين چهار ماه چه گلي به سر خودم زده بودم؟ خيال مي كني اصلن كسي آن بيرون بود كه با هم برويم و يك گلي به سرمان بزنيم؟ نه. فقط نمي دانم كي مي خواهم ياد بگيرم كه خودم تنهايي به سر خودم گل برنم و معطل اين و آن نشوم. چه مي دانم شايد اصلن همين آ+ ها همان گل هايي ست كه بايد به سر خودم مي زدم و خودم خبر ندارم. 

٣- تا اين جاي تعطيلات را كه توي رختخواب گذرانده ام. نه اثري از كتاب خواندن هست، نه فيلم ديدن، نه بافتني بافتن، نه زندگي كردن. همچنان كرختي و خواب. اين بار بي بهانه درس و فشار. با بهانه تنهايي بي نهايت. مي داني؟ بيكار كه مي شوم، سرم را كه از توي لاك سنگي ام در مي آورم كه نفس بگيرم نفسم بيشتر مي گيرد. آخر اين بيرون جاي خاليت بيشتر توي ذوق مي زند. كه اگر بودي ... نمي دانم بي معرفتم يا چه. نمي دانم اسمش چيست اما امروز برايت گفتم كه اين سنگ شدگي - البته الان فكر مي كنم كه "سنگ پشت شدگي" بهتر حق مطلب را ادا مي كند- شيوه دفاعي ذهنم است. اين كم بودن ها، اين نبودن ها براي اين است كه ديوانه نشوم. كه ديوانه تر نشوم. وگرنه كيست كه نداند همه دلخوشي زندگي من توي اين دنياي لعنتي تويي. برايت گفتم كه اسمت كه روي زبانم مي نشيند بغض بيخ گلويم را مي چسبد، ابروهايم بالا مي رود و چشم هايم نمدار مي شود. آن وقت ع بهم مي خندد كه شما دو تا چه تان است. اشتباه كردم. شايد هنوز خيلي ها نمي دانند كه بيست سال است كه همه دلخوشي زندگي من توي اين دنياي لعنتي تويي ...

٤- نمي گويم "دلم برايت تنگ شده" چون مسخره است. چون هيچي را نمي رساند. چون دستمالي شده است. چون به فلاني و بهماني هم مي گويم دلم برايشان تنگ شده. مي دانم كه دلم برايت يك چيزي شده. يك چيزي كه درد دارد، اندوه دارد، زخم دارد، خون دارد، اشك دارد، فرياد دارد اما كلمه ندارد. مي گويم " دلم برايت يك چيزي شده" و مي دانم كه مي فهمي.